اشه
1) در مرکز دین زرتشت، مفهومی به نام اشه قرار دارد. اشه را اوستاپژوهان از دیرباز به صورت راستی در برابر دروغ ترجمه کردهاند. لوندِرس در تفسیر قدیمی خود در 1910 .م آن را به صورت کلام یا دعای هنگام قربانی فهم کرد، اما یک سال بعد آندریاس و واکرناگل آن را به راستی و حقیقت ترجمه کردند. گرشویچ و هومباخ نیز همین تفسیر را پذیرفتند و گایگر و الدنبرگ همین برداشت را با مقابلنهادن آن و انگره تکمیل کردند[1]. به این ترتیب در میان مفسران و مترجمان اوستا توافقی عام وجود دارد که اشه از نظر لغوی به معنای حقیقت و راستی است.
اشه یا اشا
در زبان اوستایی برابر با «رْتَه» در سانسکریت و «اَرتَه» در پارسی باستان است. معنای این واژه در حوزهی دینی «راستی، تقوا، پارسایی و پرهیزگاری» است، اما معنای نخستین و پیشازرتشتی این واژه که در شکل سانسکریت رته در متون ودایی باقی مانده است، «قانون، اصل عمومی، هنجار و روش درست» معنا میدهد. به بیان دیگر، در آن هنگام که زرتشت به صورتبندی دین خویش مشغول بود، اشه دلالتی معنایی داشت که به «قانون طبیعی» در دستگاه فکری ما بسیار نزدیک است. اشه/ ارته/ رته عبارت بود از نظمی که بر هستی حاکم است و قواعدی که سیر طبیعی و درست رخدادها را تعیین میکند. اشه با بخت و تقدیر از این نظر تفاوت داشت که معمولاً این دو واژه را به صورت برنامهای هدفمند و معنادار میفهمیم که توسط ایزدی مقتدر اجرا شود، اما مفهوم چنین ایزد مقتدری که متولی نظم کلیت هستی باشد، در دوران زرتشت هنوز ابداع نشده بود. از این رو اشه در آن هنگام بیشتر مفهومی وجودی تا دینی داشت و به قاعدهای عام اشاره میکرد که رعایتکردن و همنوایی با آن درست و شایسته است.
جالب است که در سپهر فرهنگی کاملاً متفاوتی مانند چین باستان، پنج شش قرن پس از زرتشت، مفهومی مشابه را داریم که «تائو» خوانده میشود. به گمان من مفهوم اولیهی اشه با تائو شباهتی داشته است، هرچند دلیلی برای وامگیری دومی از اولی در دست نیست. هر دوی این مفاهیم به همراه رتهی ودایی، به نظمی طبیعی و خودبنیاد اشاره میکند که اگر فرد با آن هماهنگ شود، رفتاری شایسته و درست پیدا خواهد کرد. اشه نیز گویا در آغاز چنین بوده است. به همین دلیل هم در اسامی کهن آریایی عنصرِ ارتَه که همتای اشه در ایران غربی است، مرتب تکرار میشود. در متون میتانی نامهایی مانند ارتَهمَینَه (راستاندیش)، ارتَشومرَه، ارتَمَه و ارتَمنَه فراوان است و متون آشوری قرن نهم پ.م از دو مرد ماد یاد میکند که آرتاسیرار (ارتَهسَر) و ارتیزات (ارتَهزاد) نام داشتهاند.
برخی از نویسندگان اعتقاد دارند که حتی در گاهان نیز مفهوم اشه/ ارته در شکلی مشابه همین وضعیت باستانی به کار گرفته شده است. مثلاً کلنز میگوید که در گاهان اشه مترادف با روز و روشنایی است و در تضاد با دروج قرار میگیرد که همان شب و تاریکی است. البته این درست است که در بسیاری از بندهای گاهان پیوندی میان جمِ اشه/ دروغ و روز/ شب برقرار است[2]، اما با این وجود نتیجهگیری کلنز که به همین دلیل جمِ اشه/ دروغ را صرفاً هستیشناختی میداند و منکر دلالتِ اخلاقی آن است، به نظرم نادرست است. اصولاً نوآوری بزرگ زرتشت آن بود که حوزهی هستیشناسی و اخلاق را در هم ادغام کرد و مفاهیمی مانند گیتی و مینو را با ساختاری اخلاقی (مانند سپندمینو و انگرهمینو) از نو پیکربندی کرد. در این شرایط بدیهی است که مفهومی مانند اشه/ دروغ که حتی پیش از زرتشت نیز دلالتی اخلاقی را حمل میکرده است، همچنان کارکرد اخلاقی خود را حفظ کند و حتی به مرتبهی محور تمایز نیک و بد برکشیده شود. به نظرم با رجوع به خودِ متن گاهان میتوان به این دلالت اخلاقی یقین یافت و این کاری است که نوشتار کنونی سرِ آشکار ساختنش را دارد.
اشه نیز مانند سایر کلیدواژههای بازتعریفشدهی زرتشتی در گاهان به معنایی متفاوت به کار گرفته شده است. زرتشت هستهی مرکزی این مفهوم را حفظ کرده است. یعنی قاعده و قانون فراگیر حاکم بر هستی، همچنان از آن برداشت میشود، اما این قاعده خصلتی اخلاقی یافته و با راستی مترادف پنداشته شده است. زرتشت در واقع چرخشی در مفهوم اشه ایجاد کرد و آن را از مرتبهای وجودی به جایگاهی اخلاقی ارتقا داد. برای او اشه فقط قانونی طبیعی نبود، بلکه قانونی بود که به خاطر جاریبودنش بر هستی، «راست» هم هست. آنچه که با اشه پیوند دارد، به ویژه وقتی به حوزهی زبان مربوط شود، بارها با واژگان مترادفی مانند «راستی»
ابراز شده است. به همین دلیل پیرویکردن از اشه معنا مییافت و هماهنگی با آن نه تنها شایستگی که «اخلاقیبودن» کردارها را هم تعیین میکرد.
2) اشه شالودهی اخلاق زرتشتی را برمیسازد و مفهومی است که به همراه جفت متضاد معناییاش، یعنی دروغ، کل بایدها و نبایدها را نتیجه میدهد. به همین دلیل است که فردِ پارسا و نیکوکار، اشون و فرد بدکار و غیراخلاقی، دروغزن خوانده شده است. این جم یکی از پربسامدترین جفتهای معنایی در گاهان است. به ویژه اشه در ترکیبها و صورتهایی بسیار متنوع به کار گرفته شده است.
اشه در کل گاهان دو معنای متفاوت دارد. یک معنا، به اشه همچون امری انتزاعی و فلسفی اشاره میکند که دلالتی اخلاقی یا وجودی دارد. دیگری، اشه را همچون موجودی تشخصیافته و فرشتهیا ایزدی انسانواره مجسم میکند. در گاهان وزنهی ارجاع به اشه آشکارا به نفع حالت اول سنگین است، اما هرچه در اوستای نو پیشتر میرویم، مفهوم دوم را پررنگتر میبینیم؛ چنانکه از همان یسنای هفت هات فرشتهی «اردیبهشت/ بهترین اشه» را در میان امشاسپندان مییابیم.
اشه در معنای انتزاعیاش در تمام هاتهای گاهان و در بخش عظیمی از بندها و سطرها به کار گرفته شده است. در حدی که شاید این واژه را بتوان پربسامدترین کلمه در کل گاهان دانست. اشه در بسیاری از موارد در حالت بایی و ابزاری به کار رفته است و بنابراین باید آن را «از مجرای اشه، به وسیلهی اشه و در پرتو اشه» ترجمه کرد. بنابراین در بسیاری از موارد، اشه خود فاعل یا مفعول جمله نیست، بلکه همچون شرطی و قیدی عمل میکند که فعل در زمینهی آن رخ میدهد. به ویژه کردار نیروهای مقدس دیگر (آرمیتی، خشتره، بهمن و حتی خودِ اهورامزدا) «در پرتو اشه» رخ میدهد و ارتباط زرتشت و اشونان با این نیروها نیز به همین ترتیب در شرایط حضور اشه است که برقرار میشود[3].
3) اشه آشکارا به هر دو عرصهی گیتی و مینو تعلق دارد و قانونی فراگیر است که در هر دو عرصه، نافذ و جاری است. چنین به نظر میرسد که آخرتشناسی زرتشتی، به شکلی مکانیکی از این قانون عام قابل استخراج باشد. زرتشت تصریحکرده که پاداش در هر دو جهانِ مینویی و استومند از اشه است[4]. بر مبنای ارجاعهای دیگر به اشه معلوم میشود که این قانون فراگیرتر و شاملتر از نیروهای مقدس یا پلید مینویی است. گویی که خودِ فرشتگان و دیوان نیز به خاطر فهمِ درست یا نادرست اشه است که به نیکی یا بدی روی میآورند. آنان که اشه را درمییابند و درک میکنند، از قاعدهاش پیروی میکنند و با نظم طبیعت سازگار میشوند و به این ترتیب هم این نظم را نگهبانی میکنند و هم خویشتن را شادمان و خوشبخت. دوستان اهورامزدا، منش نیک/ بهمن را دریافتهاند و نیکآگاه شدهاند و از این رو با قدرت و گفتار و کردار خویش اشه را نگهداری میکنند[5]. دروغزنان، اما اصولاً بدان دلیل به دروغ پیوستهاند که این اشه را درنمییابند و بنابراین از نظم و ترتیب حاکم بر روندِ هستی ناآگاه هستند. به همین خاطر نیز است که تباهی گیتی را رقم میزنند و به دنبال آن خویشتن را نیز به ویژه در عرصهی مینویی فاسد و تباه میکنند. حتی خودِ اهورامزدا که در جاهایی دیگر آفرینندهی اشه دانسته شده است، به عنوان کسی معرفیشده که اشه را درک میکند و از این رو لقبش مزدا، یعنی داناست. او با قانون اشه سازگارشده و خواست خویش را با اشه، گره زده است و از این روست که در نهایت بر اهریمن چیره خواهد شد. اهورا با بهترین اشه (اردیبهشت) (یا همان اشه[6]) همکام
است[7]. همکام در اینجا ترجمهی دوستخواه است از «هزئوشم» که خود از دو بخشِ هَه/ هَم (هم، با هم) و زَئوشَه (خواست، اراده) تشکیل یافته است. دقیقاً همین کلمه را در ادبیات ودایی هم به صورت «سَئوشا» و به معنای «دوست» داریم. از این روست که خودِ خداوند نیز با صفت اشون (یعنی پارسا و پایبند به اشه) شناخته میشود.
این امر تنها به کنشهای جزئی خداوند مربوط نمیشود که خودِ فعل آفرینشگری او را نیز در بر میگیرد. چنانکه گفته میشود دین اهورا که برای جهانیان بهترین است، همکام با اشه، گیتی را افزونی میبخشد[8]. از این روست که اشه، رکنی برای آفرینش هستی و به ویژه قلمروی گیتی دانسته شده است. یکی از القاب این عنصر قدسی، اشای گیتیافزای
است[9]. این صفت چندین بار در مورد اشه تکرار شده است. ناگفته نماند که در یک مورد گاهانی، بهمن نیز این خویشکاری افزودن بر گیتی را بر عهده میگیرد[10].
4) در مواردی که از اشه همچون موجودی تشخصیافته سخن رفته است، او را در کنار بهمن و به عنوان عضوی از مثلثِ برترِ تقدس زرتشتی میبینیم. در گاهان، اهورامزدا معمولاً با اشه و بهمن جمع بسته شده است[11] و این سه، مثلثی مقدس را تشکیل میدهند. در این میان اهورامزدا خدای بزرگ و بهمن و اشه، فرشتگان مقرب او هستند. به گمان من در مواردی که اهورامزدا یا نیروهای مقدس دیگر آفریننده یا زایندی اشه دانسته شدهاند، در این چارچوب اساطیری و تشخصیافته به اشه ارجاع میدادهاند. مفهوم انتزاعی و فراگیرِ اشه به مثابه یک قانون -که در گاهان بسامد و رواج بیشتری هم دارد- اشه را به قدری انتزاعی و عام میبیند که برایش وضعیتی پیشینی نسبت به ایزدان قایل است و اهریمن و اهورامزدا را بسته به پیرویکردن یا نکردن از آن، پیروز یا درهمشکسته میداند. در این شکل، اشه، پدیداری همهگیر، ساری وجاری در برابر دروغ است که به طور مستقیم کاری نمیکند، اما همه چیز «در پرتو» آن انجام میپذیرد.
بنابراین پیشنهادم را در مورد تفسیر کلمهی اشه در اوستا میتوان چنین جمعبندی کرد: اگر اشه در مفهومی انتزاعی، فراگیر، غیرفعال و برتر از ایزدان و دیوها فرض شده بود، به دلالت کهنتر و عمومی آن به عنوان نیرویی طبیعی اشاره میکند. این شکل از اشه معمولاً در گاهان با حالت برایی و بایی صرف شده است. به احتمال زیاد، وقتی زرتشت از راهِ خود و راه اشه سخن میگوید، به این مفهوم از اشه نظر دارد؛ چراکه نظم حاکم بر طبیعت در ذات خود امری زبانی و صورتبندیشده در قالب کلمات نیست که بیشتر به روندی و مسیری و جریانی میماند که به درستی با واژهی راه مشخص شده است. در مواردی که اشه، فعال و کنشگر است و ارتباطی روشن و محکم با سایر نیروهای مینویی پیدا میکند، با شکلی تشخصیافته از آن سر و کار داریم. گویا این تصویر از اشه، آفریدهی خود زرتشت باشد؛ چون در گاهان ابهامی خلاقانه در تعریف جایگاه وی به چشم میخورد. اشه در این معنا، آفریدهی اهورامزداست[12] و به همراه بهمن دستیارِ اصلی او محسوب میشود.
5) جفتِ اشه/ بهمن به نظرم با جفتِ گیتی/ مینو تناظر دارد. یعنی گویا دو جنبهی زمینی و آسمانی اهورامزدا و دو تجلی عینی و ذهنی وی را بر میسازند. از این روست که معمولاً از راهِ اشه و آموزههای بهمن سخن رفته است.
در گاهان اشارههای فراوانی وجود دارد که پیوند محکمتر اشه و گیتی را نشان میدهد. چنانکه گفتیم، در گاهان، گیتی با استفاده از اشه تعریف شده است و اشه بارها گیتیآفرین (گئوشتشا) خوانده شده است. در آنجا که سخن رهاندن گاو از شر دروغزنان است، اشه است که مخاطب اهورامزدا قرار میگیرد. اهورامزدا پس از شنیدن شکایت روان گاو از اشه میپرسد که آیا رهبری برای رهاندن گیتی از چنگ دروغ، سراغ دارد؟ و اشه با برشمردن صفات چنین راهبری پاسخ میدهد[13]. با این وجود حتی در اینجا نیز آشکار است که دایرهی استیلای اشه تا مینو نیز کشیده میشود؛ چراکه روان گاو (مینو-گیتی) است که پرسشگر اصلی است و در ضمن میدانیم که کردارهایی سازگار با اشه باعث خشنودی روان گاو میشود[14].
پیوند دیگرِ گیتی و اشه، از رابطهی او با سپندارمذ برمیآید. سپندارمذ همان شکلِ تشخصیافتهی آرمیتی است که در اصل نیروی ایمان بوده است، اما از سوی دیگر سپندارمذ، ایزدبانوی زمین هم هست و با خاک و گیاهان و کشاورزی پیوند دارد، پس آشکارا با گیتی و نه با مینو درآمیخته است. در گاهان میبینیم که اشهی درخشان، دوست نیکِ سپندارمذ است[15] و سپندارمذ سرچشمهی راستین اشه است[16]. بیان دقیقتری وجود دارد مبنی بر اینکه سپندارمذ وجدان (دئنا) را بر اساس اشه آموزش میدهد و روشنی میبخشد[17]. بنابراین تمام شواهد نشانگر آن است که اشه، بزرگترین و برجستهترین تجلی خود را در گیتی به دست میآورد.
7) مفهوم گاهانی دیگری که به اشه نزدیک است، داد (داتا:
در اوستایی و داتَه در پارسی باستان) است. این واژه از ریشهی «دا» به معنای دادن، گرفته شده است که هنوز در فارسی کاربرد دارد. ریشهی «دا» علاوه بر مفهوم دادن، آفریدن معنا میداده و این همان است که در کلمهی «دادار» به معنای خدا باقی مانده است. داد در گاهان، دست کم دو بار در معنای دادار/ خداوند به کار رفته است[18].
این واژه در گاهان «قانونِ دادهشده، حکمِ عطاشده» معنا میدهد. چون دهندهی این قانون اهورامزداست، آن را همتای عدل نیز میتوان شمرد. داد، مانند بسیاری از کلیدواژگان اصلی گاهان، هنوز پس از 3000 سال در زبان ما در معنای اصلی خود باقی مانده است و ترکیبهایی مانند دادگاه و بیداد و دادستان و دادگستری و دادگر از آن مشتق شده است.
این واژه در گاهان همچنان معنای عطیه، بخشش و دهش را حفظ کرده است[19]. نه تنها دهش و بخشش ایزدان و فرشتگان به آدمیان که پیشکشو هدایای آدمیان به موجودات مقدس نیز «داتا» خوانده شده است[20]. با این وجود به معنای قانون و قاعدهی متکی بر عدل نیز به کار گرفته شده است. در جایی به دادِ اشه
اشاره رفته[21] و در جای دیگر از دادِ هستی/ زندگی
که همان آموزههای زرتشت است، سخن به میان رفته[22].
نکتهی مهم آنکه قدمت اصطلاح دینی داد، بیشتر از آیین زرتشت است و به احتمال زیاد او این عبارت را از دین مهرپرستی وام گرفته است؛ چراکه در یشتها که از نظر ساختاری به ادیان پیشازرتشتی تعلق دارد، ایزد مهر نیز دارندهی داتَه دانسته شده است[23]. با این وجود داد در گاهان به اشه و مزدا منسوب شده و بند نافش از آیین مهر بریده شده است. مدیوماه، پسرعموی زرتشت، با کردار خود جهان را از دادِمزدا
آگاه میکند[24] و اشه همان است که در دادِ ازلی اهورا
ثبت شده است[25].
داد ایزدی با سروش به اندرون زرتشت راه یافته است و همان قاعدهای است که پاداش و کیفر کردارها را تعیین میکند[26]. بنابراین از همان ابتدا معنای «قانون مبتنی بر عدل»را حمل میکرده و دلالتی زبانی داشته است. یعنی گویی داد همان اشه است که در زمینهای مینویی و به صورت جملات و گزارههایی صورتبندی شده باشد.
به همین خاطر هم این واژه بیشتر به انعکاس اشه در زندگی مردمان و دادگری یا ستمگری اجتماعی اشاره میکند که خود مشتقی از پیرویکردن یا نکردن از اشه است. از این روست که اهورامزدا، گواهی دانسته شده که به جماعت زرتشتیان مینگرد تا ببیند کدام یک از یاران یا خویشاوندان زندگی/ هستی دادگرانه داشتهاند[27]. شاهان هخامنشی بعدها واژهی داد را برای نامیدن قوانین حکومتی خود به کار گرفتند و به این ترتیب آن را به یکی از کهنترین کلیدواژههای هنوز زنده در فلسفهی سیاسی تبدیل کردند.

- – ويدنگرن، 1377: 117. ↑
- – کلنز، 1386: 125 و 87. بندهاي مورد نظر کلنز در تأييد اين سخن 32/ 10، 43/ 16، 46/ 3، 50/ 10 و آبانيشت، 94 است. ↑
- – مثلاً در 31/ 4. ↑
- – 28/ 2 و 6 و 9. ↑
- – 31/ 22. ↑
- – 29/ 7. ↑
- – 28/ 8. ↑
- – 44/ 10. ↑
- – 33/ 11. ↑
- – 46/ 13. ↑
- – 28/ 3. ↑
- – 31/ 7 و 8. ↑
- – 29/ 4. ↑
- – 28/ 1. ↑
- – 32/ 2. ↑
- – 34/ 10. ↑
- – 33/ 13. ↑
- – 50/ 6 و 11. ↑
- – مثلاً در بندهاي 2 و 10 از هات 29. ↑
- – مثلاً در 34/ 2 و 6. ↑
- – 31/ 5. ↑
- – 33/ 1. ↑
- – مهريشت، 84. ↑
- – 51/ 19. ↑
- – 46/ 15. ↑
- – 43/ 12. ↑
-
– 49/ 7. ↑
ادامه مطلب: بهمن/ اکومن
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب
سوشیانس تارنمای رسمی شروین وکیلی