سپندمینو و انگرِهمینو
1) چنانکه گذشت، زرتشت بنیادگذار چارچوبی نو و بیسابقهای در اندیشهی هستیشناسانه بود. در این چارچوب، گیتی و مینو از هم تفکیک و عرصههایی متمایز و جدا از هم فرض میشدند. زرتشت گیتی را در همان مفهوم آشنا و رایجِ روزگار خود پذیرفت و تنها بر اهمیت کشاورزی و آبادانی در آن تأکید و به نوعی آن را با درآمیختگی با ارزشهای مینویی، «معنادار» کرد، اما نوآوری اصلی زرتشت به معرفی قلمروی مینویی بازمیگشت. در اینجا بود که دستگاه اخلاقی شگفتانگیز او تعریف میشد و خدایان و دیوان به کشمکش با یکدیگر میپرداختند. چنانکه گفتیم، از دومین بند هات 45 برمیآید که آن دو مینوی همزادی که پیش از این شرحشان گذشت، سپندمینو و انگرهمینو نام دارند. این مهمترین جم در قلمرو مینویی است.
2) سپند یا «سپَنتَه» در اوستایی، مقدس ورجاوند و آسمانی معنا میدهد. هر چند نیبرگ بحث مفصل و قانعکنندهای دارد که بر مبنای آن این واژه در ابتدای کار «تاثیرگذار، موثر، بانفوذ، فعال» معنا میداده است و بعدها معنای مقدس را به خود پذیرفته است. در مقابل آن، «اَنگرَه»
قرار میگیرد که «زیانکار، آسیبرسان، دشمن» و در نتیجه «زشت، تباه، پلید» معنا میدهد. انگرهمینو همان کلمهای است که بعدها به اهریمن تبدیل شد.
در گاهان نشانههایی وجود دارد که زرتشت را واضع عبارتهایی مانند سپندمینو و انگرهمینو معرفی میکند. یکی از این علایم آن است که زرتشت این واژگان را با ترتیبی ثابت و جاافتاده به کار نمیگیرد و گذشته از بازیهای زبانی شاعرانه و پس و پیشکردن پسوندها و پیشوندها که به خاطر ساختار گاهان ضرورت دارد، گاه در صرف و نحو واژگان هم دست میبرد. مثلاً سپندمینو بارها سپندترین مینو نامیده شده است. به همین ترتیب منش نیک (بهمن) یا منش بد (اکومن) بارها به صورت نیکترین منش و بدترین منش معرفی شدهاند.
سپندمینو در برخی از بخشهای اوستای نو و به ویژه در زندهای پهلوی اوستا، همتا و مترادف با اهورامزدا دانسته میشود. این تفسیر شاید از بندی در اشتودگاه برخاسته باشد که در آن زرتشت، مزدا و سپندمینو را آفریدگار همه چیز میداند[1]. هرچند در بند دیگری زرتشت آرزو میکند که اهورامزدا با سپندمینوی خویش سخن او را بشنود[2]. پس این دو را باید ماهیتهایی متمایز شمرد.
به نظرم در گاهان آشکار است که منظور از سپندمینو، موجودی مستقل و متمایز است. گویی او در میان دو جلوهی اهورا-مزدا، بیشتر با مزدا ارتباط داشته باشد؛ چون هر بار که درخواستی در ارتباط با او وجود دارد، مزدا خطاب قرار گرفته است. زرتشت از مزدا میخواهد تا به پاداش ستایشهایش، به واسطهی سپندمینو به او نیکویی و خوشبختی[3] و دانش[4] ارزانی دارد. در هات 47 که سراسر در ستایش سپندمینو سروده شده است، میخوانیم که سپندمینو در کنار اشه، یکی از دو غایتی است که پارسایان باید به آن برسند[5]. او واسطهای است که کیفر و پاداش را به پارسایان و دروغزنان میرساند و اصولاً تمایز این دو آن است که او را میپذیرند یا از او روی بر میتابند[6]. به ویژه بخشایش رسایی و جاودانگی با او پیوند دارد[7]. همچنین مزدا در عبارتی تأملبرانگیز پدرِ سپندمینو دانسته شده است[8]. اینها همه سپندمینو را به بهمن شبیه میکند که دقیقاً جایگاهی مشابه را در ایزدکدهی زرتشتی اشغال میکند. با این وجود گاه میبینیم که نام سپندمینو و بهمن در کنار یکدیگر و همچون دو موجود مستقل آورده شده است.
آنچه که روشن است، سپندمینو به جلوهای از خداوند میماند. چون زرتشت میگوید که سپندترین مینوی خدا را برای خود برگزیده است[9]. در جای دیگر میبینیم که با فرازآمدن سپندمینو سایر نمودهای مینویی مقدس نیز پدیدار میشود:
ای مزدا! بدان هنگام که سپندمینوی تو فراز آید، قدرت (خشتره) و منش نیک (بهمن) با کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش میبرد و آرمیتی رادمردان را به سوی خرد نافریفتنی تو رهنمون خواهد شد[10].
بنابراین چنین بر میآید که سپندمینو ماهیتی مستقل از بهمن و خشتره و آرمیتی دارد و در ضمن به جلوهای و فروزهای از مزدا میماند.
از سوی دیگر، اگر بخواهیم تبارشناسی سپندمینو را در میان موجودات مقدس پیشازرتشتی ردیابی کنیم، توجه به این نکته به کارمان خواهد آمد که در میان موجودات مقدس گاهانی، دو موجود هستند که با لقب سپند (مقدس) مشخص شدهاند. یکی همین سپندمینوست و دیگری سپندارمذ نام دارد که ایزدبانو یا فرشتهی مادینهی متوکل بر زمین دانسته شده است. سپندارمذ همان اسفند است که امروز نیز نامش بر یکی از ماههای سال خورشیدی باقی مانده است. جالب است که سپندارمذ تنها موجود در میان ماهیتهای مقدس گاهانی است که مانند اهورامزدا فعال و کنشگر است و در حالت فاعلی صرف میشود. به عبارت دیگر، اگر به برداشت سنتی همسانی اهورامزدا و سپندمینو باور داشته باشیم، باید سپندارمذ را جفتِ مادینه و همسر وی بدانیم. از سوی دیگر، این ترکیب جالب توجه را داریم که اهورامزدا در جایی پدر سپندمینو و در جایی دیگر پدر سپندارمذ دانسته شده است. از این رو چنین مینماید که رابطهی سپندارمذ و سپندمینو به زن و شوهری آسمانی شبیه باشد که والدی یکتا و یگانه به نام اهورامزدا دارند. این دو از سویی با پراکرتی و پوروشَه که خدای پدر و مادر در اساطیر هندیاند، شباهت دارند و از سوی دیگر با والدِ یگانهی خود، به بافت خانوادگی اساطیر زروانی شباهت مییابند.
در واقع چنین مینماید که زرتشت جفتِ آغازینِ نر و ماده را برگرفته و ایشان را با نام سپندارمذ و سپندمینو نامگذاری کرده و هردو را فرزندان خدایی یگانه به نام اهورامزدا دانسته است. آنگاه به هریک قلمروی مجزا را منسوب کرده است. چنانکه سپندمینو آشکارا به قلمرو مینو و امور ذهنی و سپندارمذ که متوکل بر زمین است، به گیتی و امور مادی و عینی مربوط میشود. الگوی یادشده به دلیل تکوالد بودنش شباهتی به اساطیر زروانی دارد که شایسته است در جایی دیگر به طور مفصل بدان بپردازم. آنچه در اینجا مهم است، دانستن این نکته است که در دل متون گاهانی نیز بقایای ایزدان جفتِ نر و ماده که کلیت هستی را از پیوندشان میزایند وجود دارد؛ هرچند ساختارش بسیار دگردیسی یافته و به مجموعهای از روابط خانوادگی و همریختی نامها فروکاسته شده است.
3) نکتهی دیگری که در مورد سپندمینو جالب است، دوام و بقای این نام و وامگیری پردامنهاش در سایر ادیان یکتاپرست به ویژه مسیحیت است. این نام دقیقاً برابر با sanctus spiritus در لاتین و روحالقدس در متون سامی مسیحی است که هر دو دقیقاً مینوی مقدس یا روح مقدس معنا میدهد. در این حالت باید پذیرفت که عبارت پدر و روحالقدس دقیقاً به اهورامزدا و سپندمینو اشاره میکند. اگر سپندارمذ را هم در این مجموعه محاسبه کنیم و او را همتای مادر-خدا یعنی مریم باکره بدانیم، پرسشی ظاهر میشود و آن هم اینکه پس برابرنهاد پسر در مثلثِ پدر-پسر-روحالقدس، در نسخهی اولیهی زرتشتی چه بوده است؟
… چنین مینماید که در برابر سپندمینو، انگرهمینو قرار میگیرد که در تمام جنبهها، تضادی را با وی نشان میدهد. انگرهمینو در کل تاریخ تمدنهای انسانی، نخستین نامی است که برای شیطان به کار گرفته شده است. تا پیش از گاهان، خدایانی فراوانی وجود داشتند که بسته به موقعیت ممکن بود، خشن و خونریز و خطرناک نیز بنمایند، اما تمام آنها موجوداتی محترم، مقتدر، آسمانی و مورد پرستش بودند. به عبارت دیگر، تا پیش از زرتشت اقتدار و تقدس به هم گره خورده بود و موجودات آسمانی تنها به خاطر مقتدربودنشان پرستیده میشدند و محترم بودند. نخستین موجود آسمانی و غیرخاکیای که سراسر پلید و یکپارچه بد دانسته شد و از دایرهی ستایش و پرستش تبعید شد، انگرهمینو بود و این همان است که در ادیان بعدی به شیطان، ابلیس یا نامهای دیگر خوانده شد.
نام انگرهمینو در گاهان کم تکرار شده است و روشن است که زرتشت برای نامیدن او بیشتر از واژهی مهرپرستانهی دروغ استفاده میکرده است. دروغ/ دروج نیز درست مانند انگره، «آسیبرسان، تباهکار، دشمن، فریبکار» معنا میدهد و در دوران زندگی زرتشت به ویژه در زمینهای مهرپرستانه رواج داشته است. بر اساس مهریشت، مهر که ایزد نگهبان عهد و پیمان است، دشمن بیامان و نیرومند «مهردروج»هاست. یعنی کسانی که عهدشکنی میکنند و پیمان خود را نگه نمیدارند. از این رو چنین مینماید که در ابتدای کار، واژهی دروغ به صورت تخصصی در میان مهرپرستان و برای اشاره به «گناه» به معنای عام آن به کار میرفته است.
زرتشت این مفهوم را دستخوش دو دگردیسی بنیادین کرد. نخست آنکه مفهومش را از دایرهی عهد و پیمان خارج کرد و به خصوص آن را به زبان و گفتار پیوند زد. به طوری که آموزگاران و کاهنان خدایان باستانی، تنها به خاطر سخنگفتن به سود این خدایان و نیایش ایشان، مرتکب گناه دروغ میشدند. این پیوند میان دروغ و زبان در فرهنگ ما تا به امروز باقی مانده است و وقتی سخن از دروغ به میان میآید، معمولاً ذهنها به سخن و گفتار متوجه میشود.
دومین نوآوری زرتشت در بازتعریف دروغ آن بود که این واژه را به قلمرو هستیشناسی تعمیم داد. چارچوب مهرپرستانه، دروغ را امری اجتماعی میدانست که به عهد و پیمان و پایبندی به روابط اجتماعی (معمولاً قبیلهای و کوچگردانه) مربوط میشد، اما زرتشت آن را تا زمینهای وجودی تعمیم داد و یکی از دو مینوی دیرین -یعنی یکی از ارکان هستیشناسی خود- را با آن تعریف کرد.
در گاهان، عبارت انگره چندبار برای اشاره به دروغزنان به کار گرفته شده است. این عبارت آنگاه که به مردمان اشاره کند، ستمکردن یا دشمنیورزیدن معنا میدهد. در جایی زرتشت هر دو شکل فاعلی و مفعولی این کلمه را برای اشاره به ستمدیده و ستمگر
به کار برده است و در همین جا تصریح میکند که مقصودش از ستمگران پیروان دروغ است[11]. در جای دیگر، دروندان کسانیاند که همواره با پارسایان دشمنی میورزند
[12]. جالب است که همین واژه در ضمن برای توصیف هوم یا شراب آیینی نیز به کار گرفته شده است: «کی پلیدی
این مِی را برخواهی انداخت؟»
روشن است که زرتشت تمام خدایان باستانی را با صفت دروغ نکوهیده و ایشان را غیرواقعی و موهوم دانسته و بعد این دروغ را به مرتبهی مینویی مستقل و پلید برکشیده است. حدس من آن است که انگرهمینو در گاهان که تنها یکبار با این ترتیب تکرارشده، در ابتدای کار صفتی برای دروغ بوده است. صفتی که نشان میداده دروغ از جنس مینو است و اینکه شکلی پلید و زیانبار از این مینو را شامل میشود. فراموش نکنیم که جنس مینویی دروغ و زیانبار و پلیدبودنش، بارها در بندهایی دیگر مورد اشاره قرار گرفته و بنابراین صفت انگرهمینو تنها جمعبندی شاعرانهای بوده که این موارد را در یک کلام خلاصه میکرده است. بعدها این صفت جایگزین خودِ دروغ شده و در قالب نام اهریمن در ادبیات ما باقی مانده است.
5) به این ترتیب، نخستین جوانههای ظهور مفهوم شیطان را در کل تاریخ ادیان در گاهان میتوان بازجست. زادهشدن شیطان از آن رو اهمیت دارد که در برابر خود هماوردی سراسر نیک و مقدس مانند خداوند – به معنای جدید کلمه- را میطلبد. زرتشت نخستین کسی بود که مینو را به معنای گسترهای مستقل و متمایز تعریف کرد و با تقسیمکردنش به دو عرصهی متعارضِ سپند و انگره،کشمکش اخلاقی درون انسانها را تا قلمروی هستیشناسی تعمیم داد. از این روست که جهانِ اندیشه پس از زرتشت دستخوش چرخشی فراگیر شد و هرگز به وضعیتی که پیش از آن داشت، بازنگشت.
دوقطبیکردن اخلاقی نظام هستی، به شکلی که در یک سوی آن موجودی سراسر نیک و مقدس و اخلاقی و در سوی دیگر ماهیتی یکسره پلید و ناپاک و پلشت قرار داشته باشد، مبنایی برای نظام اخلاقی مستحکم و استوار زرتشتی بود که انتخابی تا همین سطح خودمدارانه و آزادانه و در عین حال استوار و قطعی را از پیروانش چشم داشت[13]. به عبارت دیگر، زرتشت برای آنکه دستگاه اخلاقی خویش را به پیروانش بقبولاند و ایشان را به رفتار در چارچوبی مشخص وادارد، ناگزیر شد بر آزادی انتخاب ایشان تأکید کند و در همین زمینه دو رده از گزینههای رفتاری پیشارویشان را به صورت خیر و شرِ مطلق بازنمایی کند. این همان تدبیری بود که در نهایت بر آسمانها منعکس شد و پژواکش دو مینوی مقدس و نامقدس شد که یکی خالق زندگی و دیگر زایندهی مرگ و نازندگی بود.
این نکته که سپندمینو در ادبیات اوستایی متأخرتر به عنوان صفتی برای خداوند یکتا کاربرد یافته است، چندان غریب نیست. در واقع امر غریب آن است که زرتشت خود از ابتدای کار سپندمینوی هماورد اهریمن را صریحاً همچون خدای یکتا تعریف نکرده بود. نظام واژهگزینی زرتشت در گاهان در کل دستخوش ابهام و پویاییای است که نشان میدهد، خودِ پیامبر هم در طول دوران تبلیغ خود بارها دست به تجدیدنظر زده و آرا و نظریاتی جدید را در دین خود ادغام کرده و از این رو به واژگانی نو برای ابراز آنها دست یازیده و یا واژگان پیشین را بازتعریف کرده است. سپندمینو به گمانم یکی از برجستهترینِ این بازبینیها را نمایش میدهد.
تردیدی نیست که در بخشهایی از گاهان، سپندمینو ماهیتی متمایز از خداوند دارد. در واقع نزدیکترین عنصر مینویی دیگر به سپندمینو، بهمن است که خود به تدریج به صورت فرشتهای متمایز تکامل مییابد. با این وجود، سپندمینو به دلیل رویارویی با انگرهمینو و به دلیل ازلی و ابدیبودنش، رکنی اساسی در نظام هستی است و قاعدتاً باید همان باشد که بعدها با نام اهورامزدا مشهور شد. اینکه چرا خودِ زرتشت از ابتدا سپندمینو و اهورامزدا را یکسان فرض نکرد، میتواند گمانهزنیهای بسیاری را برانگیزد.
آیا زرتشت این مفهوم مینوی مقدس را زودتر از برگرفتن نام اهورامزدا ابداع کرده بود؟ آیا برای دیرزمانی دو صفت اهورا و مزدا را برای توصیف همین سپندمینو به کار میگرفت؟ آیا در ابتدای کار از پیامدهای هستیشناختی یکسانگرفتن خداوند و سپندمینو در اندیشه بود و نمیخواست خدای یکتایش برادر همزاد نیرومندی مانند اهریمن داشته باشد؟ یا آنکه در آغاز هر دوی این مینوها را آفریدهی خدای یکتایی مانند اهورامزدا میدانست و بعدتر به مشکل اخلاقی آفرینش شر توسط خدایی نیک واقف شد؟ دلیل راستین هرچه که باشد، چنین دگردیسی مفهومیای در سیر تحول مفهوم سپندمینوی گاهانی به چشم میخورد.
- – 44/ 7. ↑
- – 45/ 6. ↑
- – 33/ 12. ↑
- – 43/ 2. ↑
- – 47/ 1. ↑
- – 47/ 4-6. ↑
- – علاوه بر هات 47 در 51/ 7 نيز چنين است. ↑
- – 45/ 3. ↑
- – 43 / 16. ↑
- – 43/ 6. ↑
- – 44/ 12. ↑
- – 43/ 15. ↑
-
– آموزگار، 1370: 669-659. ↑
ادامه مطلب: اهورامزدا
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب